اشعار علیرضارضائی
 
اشعار طنز و عاشقانه علیرضارضائی

کفر و دین بی تو دروغی است بزرگ
لطف و کین بی تو دروغی است بزرگ

دوزخ و جنّـت و هر چیز که هست
به یقین بی تو دروغی است بزرگ

بی تو ای عشق به من ثابت شد
که زمین بی تو دروغی است بزرگ


برچسب‌ها: بی تو, دروغ, دروغ بزرگ, عشق واقعی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۳/۰۲/۲۹ توسط علیرضارضائی

ای علت زخم کهنه و کاری ما
ای دشمن بیداری و هشیاری ما
تو کیستی و چه کار داری اصلا
با زندگی و چهاردیواری ما؟


برچسب‌ها: چهار دیواری, رباعیات
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۳/۰۲/۲۵ توسط علیرضارضائی

نه جام شراب ناب و مردافکن داشت
نه روز بدون غصه و شیون داشت
دررفت از این جهنم و راحت شد
هر شخص که قصد زندگی کردن داشت


برچسب‌ها: جهنم, جهنم ایران, جام شراب, شراب مردافکن
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۳/۰۲/۱۷ توسط علیرضارضائی

محفل ما گرچه بی جام و شراب و ساقی است
این که فعلا زنده ایم
جای شکرش باقی است



برچسب‌ها: جای شکر, شراب, ساقی, سه گانی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۳/۰۲/۱۴ توسط علیرضارضائی

تو رمز دوام هستی من هستی

هر صبح و سلام هستی من هستی

من بی تو خراب و ناتمامم ای عشق

معنای تمام هستی من هستی


برچسب‌ها: رمز دوام, تمام هستی من, رباعی عاشقانه
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۳/۰۲/۰۸ توسط علیرضارضائی

انتظار خوبی از شیخ و تبارش داشتن
وام فرزندآوری بر پیرمردان دادن است


برچسب‌ها: وام فرزندآوری, شعر درباره وام فرزندآوری, تک بیتی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۵ توسط علیرضارضائی

دوباره میکده را فتح باب خواهد کرد
کسی که یک شبه ترک شراب خواهد کرد

بیا به میکده ای شیخ و از حساب نترس
که پیر سهم تو را هم حساب خواهد کرد

اگرکه جامعه ای را عقب نگه داری
برای رشد و ترقّی شتاب خواهد کرد

نگو حجاب مفید است اگر کسی خواهد
هزار مفسده زیر حجاب خواهد کرد

کسی که صاحب ذهنی خراب و بیمار است
جهان و مملکتی را خراب خواهد کرد

نبود قابل باور، کسی چه می دانست
زمانه زاغ و زغن را عقاب خواهد کرد

برای خورده شدن،گرگ گوسفندان را
به هر وسیله که باشد مجاب خواهد کرد

به فکر راه نجاتیم و دست استعمار
دوباره نقشه ما را بر آب خواهد کرد


برچسب‌ها: فتح باب, غزل طنزآمیز, میکده, علیرضا رضائی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۳ توسط علیرضارضائی

ای شیخ اگر به حلقه ی مستان گذر کنی
در چشم خلق یک شبه محبوب می شوی



برچسب‌ها: ای شیخ, حلقه مستان, مخبوبیت, تک بیتی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۲۰ توسط علیرضارضائی

دیریست در این شهر که سگ ساران است
سگ سهم من و سهم شما را خورده


برچسب‌ها: سگ, سگ بازی, سگ ساران, حق خوری
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۱۸ توسط علیرضارضائی

ظلم را تا عمق مغز استخوان حس می کند
کودک کاری که در سرما گدایی می کند


برچسب‌ها: ظلم, کودک کار, تک بیتی, سرما و گدایی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۱۰ توسط علیرضارضائی

کور چشمی است که از کور شفا می طلبد
هر که از آدم گستاخ حیا می طلبد


برچسب‌ها: حیا, کورچشمی, گستاخی, بی حیایی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۰۹ توسط علیرضارضائی

بس که مالیدن و موس موس روال است اینجا

نقص هر آدم دیّوث کماب است اینجا


برچسب‌ها: مالیدن, نقص, کمال, دیوثی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۰۸ توسط علیرضارضائی

حد می زند اگرچه در اینجا به مست ها

با شیخ در بهشت همه هم پیاله ایم


برچسب‌ها: با شیخ هم پیالگی, تک بیتی, مستی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۰۷ توسط علیرضارضائی

خوش به حال کسی که در همه عمر

از خیار انتظار موز نداشت


برچسب‌ها: خیار, موز, انتظار, تک بیتی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ توسط علیرضارضائی

تا بترساند مرا از دوزخ موهوم، شیخ
می نهد در کوره اش هر روز هیزم بیشتر


برچسب‌ها: هیزم, شیخ ترساندن از دوزخ, تک بیتی های علیرضارضائی
نوشته شده در تاريخ ۱۴۰۲/۱۰/۰۳ توسط علیرضارضائی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک