Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

Thoughts of a tall man

تو نشسته در مقابل، من و صد خیال باطل که ببینم و بدانم که چه در خیال داری...

ای کاش...

بگذار سر به سینه ی من - تا بگویمت 

اندوه چیست 

عشق کدام است 

غم کجاست ....

بگذار ! تا بگویمت ! 

این مرغ خسته جان ... عمریست در هوای تو ... از آشیان جداست ...

--------------------

کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود 

و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود 


آتشی بودی و هر وقت تو را می دیدم 

مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود 


مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید

خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود 


شدم از "درس" گریزان و به "عشقت" مشغول 

بین این دو چه کنم ،نقطه ی پیوند نبود 


مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت 

جای آنها که به دنبال تو بودند نبود 


....


آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته !

کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود 

پاسخ ایرانی ها به جمله ی "ببخشید پشتم به شماست"


.پشتتم قشنگه..

وقتی می خوای یواشکی یه کاری بکنی
علاوه بر چپ و راست
به بالا هم نگاه کن

آنقدر باورش داشتم که وقتی می گفت باران خیس میشدم

از زندگی لذت ببرید ، از فرصت ها استفاده کنید،سرخوش باشید، شادی امروز را به فردا موکول نکنید،چون این لحظه پیرترین سنی هستید که تا به حال بوده اید و جوانترین سنی که تا ابد خواهید بود...

گفتم غم تو دارم

گفتم غم تو دارم گفتا گمشو کثافت
گفتم که مال من شو گفتا با این قیافت؟
گفتم زمهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا وفا رو ول کن چنده حقوق پایه ت؟!
گفتم که پول ندارم اما پر از شعورم

گفتا شعور نداری بی پول بی نزاکت...
گفتم مگر چه کردم گفتا که خواستگاری
گفتم مگر که جرم است گفتا بی مایه اری

خاطره ای از آیت الله منتظری:

"اوایل سال 1356 با" آسید محمود" (آیت الله طالقانی) هم سلولی بودم، یک شب بی وقفه سیگار می کشید و راه می رفت، نیمه شب بهش گفتم:"خفه شدیم از دود چرا نمی خوابی؟"
ایشان گفت:" مگر نمی بینی ؟ مگر نمی شنوی؟"
گفتم:"چی رو"

گفت: "صدای مردمو ! انقلابو !پیروز میشن!"
من گفتم: "خب بشن چه بهتر"
ایشان در جواب گفت: "چرا متوجه نیستی ! شاه می رود، مردم به ما مراجعه می کنند، بلد نیستیم مملکت داری را، همین یک ذره دینی را که هم دارند از کف می دهند این مردم بی نوا..."

انتخاب همسر مناسب !!!



مردی قصد ازدواج داشت.مشکل او انتخاب از بین 3 کاندید زن احتمالی بود.او به هر زن 5000 دلار پول داد تا ببیند هرکدام با آن چه کار میکنند

اولی ظاهرش را کاملا تغییر داد به یک آرایشگاه تجملی رفت
آرایش جدید کرد لباسهای جدید و زیبا خرید و به مرد گفت که برای اینکه
در نظر او جذابتر باشد این کارها را کرده است چراکه خیلی دوستش دارد

مرد تحت تاثیر قرار گرفت

دومی به خرید هدیه برای مرد پرداخت.برایش یک دست چوب گلف خرید
به علاوه ابزار جدید برای کامپیوترش و لباسهای گران قیمت
و هنگامی که هدیه ها را به مرد داد گفت که تمام پولش را برای
او صرف کرده چراکه خیلی دوستش دارد

مرد تحت تاثیر قرار گرفت
سومی پولش را در سهام سرمایه گذاری کرد و چند برابر پولی که از مرد گرفته بود
عایدش شد.او 5000دلار مرد را پس داد و برای بقیه پول یک حساب مشترک باز کرد
و گفت میخواهد برای زندگی آینده شان پس انداز کند چراکه خیلی دوستش دارد

واضح است که مرد تحت تاثیر قرار گرفت



او مدت زیادی را به تفکر درباره اینکه هر زن با پولها چه کار کرده پرداخت


و سر انجام با زنی ازدواج کرد که سینه های بزرگتری داشت


از رسیدگی نیست ...از غصه ی برهنگی درختان است که... انارها دلشان می ترکد...

ای بابا...

نبین که میخندم
من یکی دیگر باور کردم کارم از گریه گذشته ست...
می دانم دیگر هیـــــــــــــــچ کس برایم " او " نمی شود...
حتــّـــی " خودشـــــــــ